امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامان و بابا

ماجرای خرید تبلت

   بعد مدتها تصمیم گرفتم موبایل جدید بخرم . غروب پنجشنبه با بابایی و امیرمحمد پیاده رفتیم سمت پاساژ نسیم برای خرید . امیرمحمد از همون اول نق و نوق میکرد .    موقع خرید هم هی نق میزد . پس کی تموم میشه؟ دلم درد گرفته . حالم بده .     خیلی جدی بهش گفتم: تو مشکلت چیه ؟ با بغض جواب داد مشکل من تبلت ... برای من هم تبلت بخرین ... ( از قبل بهش قول داده بودیم که کادوی تولد براش تبلت بخریم . ) بهش گفتم مامان جان الان زوده خوب چند ماه دیگه برای تولدت میخریم . دوباره گفت خوب پس اقلا برام یه موبایل بخرین . گفتم پسرم موبایل که به درد شما نمیخوره . اصلا من موبایل خودم و بهت میدم . گفت من یه موبایلی م...
27 آبان 1393

روزمرگیهای امیرمحمد

   جدیدترین کاری که امیرمحمد برای مامانی انجام داد : با جزوه های درسی مامانی یه چیزی مثل پاکت درست کرد و به دیوار اتاق مامانی چسبوند و برای مامانی نامه و نقاشی توش گذاشت . ********************************************************** کارهای امیرمحمد تو خونه به کمک بابایی تو جای تخم بلدرچین و جای آتاری دستی گچ ریختند، بعد از خشک شدن از قالب خارج کردن و بعد هم امیرمحمد هر دو تا قالب گچی و با آبرنگ  رنگ کرد . محصول نهایی شکلهای زیر ... وقتی وسایل آشپزخانه اسباب بازی میشود این هم یه مدل دیگه از امیرمحمد ********************************************************** کاردستی ...
20 آبان 1393

محرم 93

        شنبه های هر هفته تو کلاس آمادگی برای بچه ها یه داستان تعریف میکنند . تکلیف بچه ها هم اینه که داستان و تو خونه برای والدینشون تعریف کنند تا والدین در دفتر داستان یادداشت کنند . داستان شهر فراموشی داستان شنبه 10 آبان بود که موضوعش در مورد  تنها گذاشتن امام حسین و یارانش از طرف مردم شهر کوفه بود. البته امیرمحمد کلا داستان و فراموش کرده بود .    یکشنبه 11 آبان مراسم عزاداری در جهان کودک برپا بود . امسال امیرمحمد و دوستهاش با کمک خانم مربیهای آمادگی زنجیرهای کاغذی درست کرده بودند . بعداز ظهر با امیرمحمد بیرون رفتم و براش طبل خریدم .    صبح روز تاسوعا امیرمحمد با بابایی راهی خ...
16 آبان 1393

امیرمحمد و دوستهای آمادگیش

7 مهر روز آتش نشانی - آمادگی جهان کودک   تو پاييز را دوست داری   و من همانند پاييز تو را   و چشمهایت که  رنگ پاييز  را به خود گرفته اند   16 مهر روز کودک - آمادگی جهان کودک پســـــرم   این خنده هایی که طعم عسل میدهند و قلب آسمان را آب میکنند ،   ای کاش همیشه در  چهره ات  باقی بمانند !   ...
8 آبان 1393

روزهای پاییزی مامانی با امیرمحمد

     روزهامون مثل همیشه است . امیرمحمد صبح ها میره آمادگی . بعد از تموم شدن کلاسش با سرویس میره خونه مادرجون ، بعد هم با بابایی میرن خونه . من حدود ساعت 3 میرسم خونه . وقتی میرسم امیرمحمد یا مشغول دیدن برنامه کودک ، یا درحال بازی با موبایل . تازه خودش بازی هم دانلود میکنه و آنلاین هم فیلمهای angri bird میبینه  .  چند وقت پیش بابایی بهم گفت خیلی مصرف حجم اینترنتمون بالا رفته مگه چی دانلود میکنی که اینقدر زود تموم میشه ؟ گفتم فایلهایی که میگیرم حجم زیادی نداره. کنجکاو شدیم که داستان چیه ؟ بــــــــــــــله متوجه شدیم آقای امیرمحمد خان بازی دانلود میکنه و ...    از اون به بعد بابایی قبل از اینکه گوشی به...
7 آبان 1393
1